گروه فرهنگی ذوالفقار

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

 

دنیا خبر بده که زمانش رسیده است

 

مکه بگو که وقت بیانش رسیده است

 

بیت الحرام قبله جانش رسیده است

 

قصه به نقطه ی هیجانش رسیده است

 

وقتش شده ست تا به تن کعبه جان دهد

 

وقتش شده ست تا که خدا را نشان دهد

 

وقتی که کعبه بوی خدای احد گرفت

 

کم کم صنم به سجده دم یا صمد گرفت

 

دریای عشق از قدم ماه مد گرفت

 

کعبه ز نام صاحب کعبه مدد گرفت

 

از سمت مستجار حرم سینه چاک کرد

 

خود را به پیش مقدم مولا هلاک کرد

 

وقتی به عشق خانه حق اعتراف کرد

 

وقتی علی به خانه ی خود اعتکاف کرد

 

وقتی خدا جمال علی را مطاف کرد

 

کعبه سه روز دور سر او طواف کرد

 

حاجی شده ست کعبه چه حجی گذاشته ست

 

این حج سراغ عالم امکان نداشته ست

 

بر باغ سیب رایحه ی نوبر آمده

 

در بیشه‌زار شیر خدا منظر آمده‌ست

 

خورشید عدل از دل کعبه بر آمده‌ست

 

حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست

 

جان جهان از آمدنش جان گرفته است

 

احمد به دست آیه ی قرآن گرفته است

 

او آمده ست تا که به میزان محک شود

 

ایمان و کفر در دل دنیا الک شود

 

نامش به روی تارک تاریخ حک شود

 

بنیان گزار سفره ی نان و نمک شود

 

روحی که بود جاری در هر زمان علی ست

 

راز رسالت همه پیغمبران علی ست

 

ای انتهای آرزو، ای ابتدای ما!

 

ای با تو عرش فرش شده زیر پای ما

 

ای نام تو توان تن و دست و پای ما

 

پیر پیمبران، پدری کن برای ما!

 

دستی بکش به روی سر ما یتیم‌ها

 

لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها

 

ما چون کویر تشنه بارانتان شدیم

 

کاسه به دست چشمه احسانتان شدیم

 

صد شکر از قبیله ی سلمانتان شدیم

 

کافر به غیر گشته مسلمانتان شدیم

 

باید فقط در آب ولایت وضو کنم

 

نانم حرام اگر که به غیر تو رو کنم

 

ای شیعه ی ولایت محضت پیمبران

 

خورشید روشن همه ذره پروران

 

مبهوت ذوالفقار ولایت دلاوران

 

دنیا ندیده هیچ زمان از تو بهتران

 

تنها ولی والی والا تویی علی

 

آری علی عالی اعلا تویی علی

 

پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد

 

یک آن دل تو غافل یا ربنا نشد

 

حق با تو بود و لحظه ای از تو جدا نشد

 

بیمار شد دلی که به تو مبتلا نشد

 

در هر دلی که عشق شما جا نمی شود

 

هر سینه ای که خانه مولا نمی شود

 

منت خدای را که شدم مبتلایتان

 

چون گرد روی دامن صحن و سرایتان

 

هرگز نبوده در سر من جز هوایتان

 

هستم مسافر نجف و کربلایتان

 

پای پیاده این همه راه آمدم علی

 

تنها به شوق نیمه نگاه آمدم علی

 

از راه دور آمده و سخت خسته ایم

 

ما پشت خانه ات به گدایی نشسته ایم

 

هر شب دخیل گریه به این خانه بسته ایم

 

ما سوگوار بانوی پهلو شکسته ایم

 

ما طفل های اشک تو ایم ای پدر بخوان

 

از لاله ی شکسته دیوار و در بخوان

 

گروه فرهنگی ذوالفقار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۰۰
zulfghar group